صحبت سر این کتاب و ایده‌ی اصلی‌ش یعنی تعریف مفهوم جداگانه‌‌ای به نام «سرسختی» زیاده، که به‌ش کاری ندارم. این کتاب با عدد و رقم به‌تون نشون می‌ده که تلاصحبت سر این کتاب و ایده‌ی اصلی‌ش یعنی تعریف مفهوم جداگانه‌‌ای به نام «سرسختی» زیاده، که به‌ش کاری ندارم. این کتاب با عدد و رقم به‌تون نشون می‌ده که تلاش و پشتکار رمز اصلی دستیابی به همهچیزه که راست میگه؛ اما در جواب این سوال که «چهجوری سرسخت باشیم؟» میگه «نمیدونم.» که خب واقعاً نمیدونه و یه چیزی نیست که راهحل مشخص و جواببدهای برای همه داشته باشه. دیگه این قسمت چهجوری سرسخت بودن رو باید با دیگر مهارتهای توسعهی فردی مثل عادتسازی و الوبل روش کار کنیم.
اگه خیلی دوست داشتین بیشتر از کتاب و محتواش سردربیارین، ویدیوی سخنرانی تد نویسنده رو توی یوتوب ببینین. جالبه و خلاصهی کتاب.
بعد از دیدن ویدیو به نظر من با نخوندن کتاب چیز خاصی رو از دست ندادین، چون بیشتر کتاب مثال و نتیجهی مطالعات در زمینهی تلاش و پشتکاره.
در نتیجه اگه ویدیو رو دیدین، اشکالی نداره که کتابو نخونین. فقط متوجه باشین که اصل داستان پشتکاره....more
احتمالاً می‌دونین که وقتی پاندورا درِ جعبه‌ای که گفته بودن باز نکنه رو باز کرد، همه‌ی بدی‌ها و مصیبت‌ها روی زمین پراکنده شدن و فقط امید توی جعبه باقیاحتمالاً می‌دونین که وقتی پاندورا درِ جعبه‌ای که گفته بودن باز نکنه رو باز کرد، همه‌ی بدی‌ها و مصیبت‌ها روی زمین پراکنده شدن و فقط امید توی جعبه باقیموند که امیدبخش بشر باشه. ولی خب یه تئوری دیگه هم وجود داره که میگه امید هم جزو همون مصیبت‌ها بوده.
اول از همه کتاب میگه که ما دو نوع مغز داریم، مغز احساسی و مغز متفکر. بر خلاف چیزی که فکر می‌کنیم مغز احساسی پشت فرمون ذهن همه‌ی آدما نشسته. واسه همین هم هست که ما میدونیم ورزش برامون خوبه اما انجامش نمیدیم، چون حال نداریم و میدونیم سیگار بده اما میکشیم چون حس خوبی بهمون می‌ده. کاری که ما باید انجام بدیم، اینه که این دو تا مغز رو با هم به صلح و صفا برسونیم. یعنی مغز متفکر بتونه تاثیر بیشتری روی مغز احساسی بذاره، اینجوری که باش مهربون باشه و متقاعدش کنه و دل به دلش بده و در نهایت به سمت اون کاری که درسته، هدایتش کنه.
حالا میرسیم به امید. امید باعث میشه مغز احساسیمون انگیزه پیدا کنه که یه کارایی رو انجام بده. برای این انگیزه پیداکردن و امید پیداکردن ما باید به یه مسلکی ایمان داشتهباشیم و اینجا اصلا صحبت دین و مذهب نیست، این مسلک میتونه تلاش برای نجات محیط زیست، یک ایدئولوژی سیاسی یا مثلاً حتی گروهی که منتظرن یه روز از هاگوارتز براشون نامه بیاد، باشه. کاری که این مسلکها میکنن، اینه که گروه درست میکنن و آدما رو دور خودشون جمع میکنن، دایره درست میکنن و هر کسی که از دایره بیرون باشه، میشه دشمن و آدم بد و رسالت این گروه اینه که دنیا رو نجات بده. و خلاصه این که اینجا امید باعث به فنا رفتن همهچیز میشه.
نویسنده بعدش میره سراغ کانت و فلسفهش برای زندگی. میگه ما وقتی بچهایم، تنها چیزی که برامون اهمیت داره اینه که به لذت برسیم، یعنی هرکاری که می‌کنیم برای اینه که لذت ببریم. وقتی نوجوون میشیم، صبورتر میشیم. یعنی همچنان لذت برامون الویت داره اما خودمون رو به زحمت میاندازیم و یه سری کارا رو انجام میدیم، تا به وقتش لذت ببریم. مثلاً درس میخونیم تا در آینده موفق بشیم یا مثلاً پدر و مادرمون دوستمون داشتهباشن، یعنی ما معاملهگر هستیم. ولی یک انسان بزرگسال و بالغ کار درست و خوب رو برای خودش انجام می‌ده، یعنی دروغ نمیگه، چون صداقت چیز خوب و مهمیئه؛ بیقید و شرط عشق میورزه و از انسانهای دیگه برای رسیدن به امیالش پل درست نمیکنه.
و بعد میریم سراغ درد. ما دنبال خوشبختی هستیم و روانشناسها و کل بشریت هم ما رو به این سمت هدایت میکنن؛ ولی هر چه قدر بیشتر سمت خوشبختی میریم و از رنج فرار می‌کنیم، مسائل بیاهمیتتری اذیتمون میکنه. و جامعه هم به همین سمت حرکت میکنه. یعنی قبلاً شاید وقتی کتک میخوردیم میگفتیم مورد خشونت قرار گرفتیم و امروز کلمات هم می‌تونن به عنوان مصادیق خشونت یا تعرض قرار بگیرن. نویسنده میگه هرچه قدر که ما از درد فرار می‌کنیم، تحملمون هم در برابر مشکلات زندگی کمتر میشه و آستانهی دردمون پایین مییاد. برای همین هست که آمار افسردگی توی جوامعی که انتظارش رو نداریم بالاست. هرچه قدر بیشتر از درد فرار کنیم و سمت رفاه حرکت کنیم، تمایلمون برای بیشتر خواستن افزایش پیدا میکنه. یعنی مغزمون میگه «آفرین الان رسیدی به ۹ اگه یه کم دیگه هم پیش بری دیگه به ۱۰ میرسم و هیچ چیز دیگهای نمی‌خوام.» اما ما هیچ وقت به ۱۰ نمیرسیم و ذهنمون توی همهچیز یه گیر و گوری پیدا میکنه و ما افسرده و درمونده میشیم. و باز پای امید مییاد وسط و ما بیشتر پیشروی می‌کنیم و دنبال خواستههای جدیدتر میریم.
خلاصه درد «ثابت» این جهانه، مثل ثابت جهانی گازها. راهی برای فرار از درد وجود نداره، چون درد خود تجربهست. درد همیشه هست و ما دیر یا زود باید باهاش روبهرو بشیم، و برای همین هم هست که باید خودمون رو بندازیم توی دل درد تا رشد کنیم و آدمای بهتری بشیم. اگه ما تنبلی رو بذاریم کنار و دنبال درد بریم قویتر میشیم. و «اگر به تعقیب درد برویم، میتوانیم انتخاب کنیم چه دردی را وارد زندگی مان کنیم. و این انتخاب باعث معنادار شدن درد میشود و همین دلیل نیز به زندگی ما نیز احساس معنادار بودن میبخشد.»
بعدش کتاب میگه که تبلیغات هم اینجوریان که ذهن احساسی ما رو به بازی بگیرن و گزینههای روی میز ما رو زیاد کنن. و نویسنده بهجای اینکه اسم این رو بذاره آزادی، میذاره تنوع. نویسنده میگه تنها راه آزادی واقعی بشر، محدود کردن خودشه. یعنی آزادی این نیست که چیزی که میخواهیم رو داشته باشیم، آزادی حق اینه که حاضریم توی زندگی از چه چیزهایی دست بکشیم. مثلاً درد ناشی از منظم ورزش کردن، آزادی جسمی ما برای تحرک و تحمل رو افزایش می‌ده. نویسنده معتقده آزادی واقعی وابسته به تعهدات ماست، نه متعهد نبودن.
تا اینجای کتاب میخواستم به‌ش چهار یا پنج ستاره بدم، ولی بخش آخر کتاب خیلی ناگهانی وارد فضای ماتریکس و سریال «آینهی سیاه» میشه و میگه در آینده قراره هوش مصنوعی دنیا رو فرابگیره و دنیا مال اوناست و ما قراره اونا رو بپرستیم و ... .
شاید تمام این نکات درست باشن، ولی احتمالاً با خوندن این ریویو شما هم کمی متوجه پراکندگی مطالب این کتاب شدین.
در نهایت هم نویسنده میگه اگه واسه امیدوار شدن این کتاب رو خوندین، شرمنده اشتباه اومدین. یعنی میگه نه امیدوار باشین و نه ناامید. باور داشته باشین که چیزی نمیدونین و به خودتون مغرور نشین. امید به شرایط بهتر نداشتهباشین، خودتون بهتر بشین. خودتون منظمتر، دلسوزتر، بردبارتر و متواضعتر باشین. در واقع ازمون میخواد همونطور که کانت گفته «آدم باشیم.»
~ کتاب خوبیه و ارزش خوندن داره.
~~ چهقدر یاد خیلی از مفاهیم دین افتادم با خوندن این کتاب....more
یکی از بهترین کتاب‌های خودیاری که خوندم. می‌تونن با «عادت‌های اتمی» یک ترکیب طلایی رو تشکیل بدن.
نمی‌خوام صرفاً از جنبه‌ی برنامه‌ریزی‌ش حرف بزنم. این کیکی از بهترین کتاب‌های خودیاری که خوندم. می‌تونن با «عادت‌های اتمی» یک ترکیب طلایی رو تشکیل بدن.
نمی‌خوام صرفاً از جنبه‌ی برنامه‌ریزی‌ش حرف بزنم. این کتاب به‌تون یاد می‌ده با «بولت ژورنال» زندگی و زیستتون رو در کمترین زمان ثبت کنین. در واقع به چشم نوشتن کتاب زندگی خودتون به‌ش نگاه کنین. این که چی کار کردین، کجای زندگی بودین و الان کجا وایسادین.
داریم به اسفند و سال جدید نزدیک میشیم و من فکر میکنم این کتاب یکی از بهترین هدیههاست که میتونین به یه نفر بدین.
اسم اصلی کتاب «شجاع، نه بی‌نقص» نسبت به « شجاع باش دختر» بیشتر نمایان‌گر محتوای کتابه. این عنوان نسخه‌ی ترجمه‌شده ممکنه این تصور ُ ایجاد کنه که این کتاسم اصلی کتاب «شجاع، نه بی‌نقص» نسبت به « شجاع باش دختر» بیشتر نمایان‌گر محتوای کتابه. این عنوان نسخه‌ی ترجمه‌شده ممکنه این تصور ُ ایجاد کنه که این کتاب در ردهی کتاب‌های پاشو دست و روت ُ بشور و خودت باش دختر، قرار میگیره. درحالی که اینطور نیست.
این کتاب، اگرچه شاید در قسمتهای انتهایی ارائهی راهکار کمی شعارزده بهنظر برسد، اما از واقعیت مهمی پردهبرداری میکند: پسران تربیت میشوند که شجاع باشند و دختران برای بی‌نقص بودن تربیت میشوند. بی‌نقص بودن، کمالگرایی افراطی را به همراه دارد که در نهایت به تفکر «همه یا هیچ» ختم میشود و باعث میشود دختران بهجای آنکه ریسکپذیر باشند، دست از تلاش برندارند و کارهای موردعلاقهشان را انجام دهند، بسیار محافظهکار باشند و مشغول به کاری شوند که مطمئن هستند میتوانند به طور کامل از پس آن برآیند.
نویسنده در فصلهایی از کتاب راهکارهایی برای شجاعتر شدن و مواجهه با چالشها ارائه میدهد که با اینکه در مواردی شعارزدهست ولی عملیست.
× میشود گفت کتاب ارزشمندیست؛ بخوانیدش اگر دختر بودهاید یا هستید و یا اگر قرار است دخترتان را تربیت کنید....more
باید اول از همه این کتاب رو شایسته‌ی عنوان «بهترین کتاب خودیاری‌ای که خوانده‌م» معرفی کنم.
و اما بعد؛ با خوندن این کتاب متوجه شدم، رژیم‌های غذایی و باشباید اول از همه این کتاب رو شایسته‌ی عنوان «بهترین کتاب خودیاری‌ای که خوانده‌م» معرفی کنم.
و اما بعد؛ با خوندن این کتاب متوجه شدم، رژیم‌های غذایی و باشگاهرفتنهایی که قراره از شنبه شروع بشوند، یک داستان بسیار رایج بینالمللی هستند.
این کتاب از سازوکار عادتها حرف میزنه، اینکه چه جوری یک عادت خوب بسازیم و تثبیت کنیم و چهگونه یک عادت بد رو ترک کنیم. در این کتاب چهار اصل کلی برای ساختن یک عادت خوب معرفی میشه: ۱- واضحش کن. ۲- جذابش کن. ۳- سادهش کن. ۴- لذتبخشش کن.
کتاب در فصلهای مختلف به دادن راهکارهای عملی برای هر یکی از این سرفصلها میپردازد. چیزی که این کتاب رو به شدت مفید و متفاوت میکنه اینئه: یک. فصلها با یک داستان واقعی از یک تجربهی عملی شروع میشوند که کتاب رو جذاب میکنه و علاوهبراین کوتاه هستند که باعث سریعتر خوندهشدن کتاب میشود. دو. در آخر هر فصل خلاصهی همان فصل و فصلهای مرتبط قبلی آوردهشده که این موضوع باعث میشه خواننده بتونه مطالب رو به هم مرتبط کنه. سه. به عنوان مهمترین دلیل مفید بودن این کتاب، باید بگم نکات این کتاب کاملاً قابل عملیاتیشدن هستند.
هرکسی با هر شرایطی میتونه نکات این کتاب رو شخصیسازی کنه و به عادتهاش سروسامون بده.
~ هرچه زودتر خوندهبشه، بهتره. ~~ به نظرم برای هدیه دادن کتاب خوبیئه....more
فرقی نداره که تو این دنیا کجاییم و داریم چی کار می‌کنیم. یه اینفلوئنسر، معلم، بازاری، منبری، دانشجو یا دانش‌آموز یا حتی پدر و مادری که می‌خوان درسی بهفرقی نداره که تو این دنیا کجاییم و داریم چی کار می‌کنیم. یه اینفلوئنسر، معلم، بازاری، منبری، دانشجو یا دانش‌آموز یا حتی پدر و مادری که می‌خوان درسی به بچههاشون بدن؛ ما همه نیازمند تاثیرگذاری بر دیگران هستیم. هرچهقدر هم از قدر و منزلت عقل و منطق صحبت کنیم، در نهایت اغلب ما در بیشتر موارد از جنبه‌ی احساسیمونه که تحت تاثیر قرارمیگیریم. و خب چه چیزی بیشترین تاثیر ُ روی احساسات ما داره؟ قصهها. وقتی از «قصه» حرف میزنم، بیشتر از اینکه منظورم هزارویکشب و کلیلهودمنه باشه، تجربههامونه از زیستن به عنوان یک انسان.
این کتاب میخواد به خوانندگانش (بخوانید صاحبان کسبوکار) یاد بده که بیشترین اثرگذاری ُ داشتهباشند؛ که یعنی قصهگوی خوبی بشن. بنابراین اگه دنبال کتابی هستین که به شما برای یک «نویسنده»ی خوب شدن کمک کنه، متاسفانه باید بگم این کتاب انتخاب خوبی نیست و اسمش گولتون نزنه.
کتاب موقعیتهای مختلفی ُ ترسیم میکنه که افراد توش قرارمیگیرند مثلا زمانی که می‌خوان اعتماد مشتری ُ جلب کنن، نویسنده داستان خودش ُ به عنوان نمونه بیان میکنه و در پایان هر فصل از خواننده میخواد داستان خودش ُ بر اساس اون اصول بنویسه.
اگرچه کتاب کمککنندهست، اما ترجمهی خوبی نداره و این سختخوانش میکنه و ممکنه خوندنش یه عمر طول بکشه.
× بخش بانمکش اینه جذابترین بخشهای کتاب، همون تیکههایی هستند که نویسنده داستان خودش ُ تعریف میکنه....more
Loading...
