Farhang Nazaridoost's Reviews > سقوطِ پادشاهان
سقوطِ پادشاهان
by
by
امتیازم 3.5 از 5.
برعکس تعریفهای که شنیده بودم خیلی راضی کننده نبود یعنی من هميشه از گمل انتظار بیشتری دارم. این آخرین کتاب دیوید گمل بوده و تا اونجا که میدونم «استلا گمل» در انتشار این کتاب نقش زیادی داشته البته نمیدونم فقط نوشتههای پراکنده رو گردآوری کرده یا خودش هم چیزی اضافه کرده چون تو برخی بخشهای کتاب احساس میکردم یا روایت دوپارهست یا توصیف کم داره یا حتی دیالوگنویسیش کمی خام به نظر میرسه و یه چیزی کم داره مثل مبارزه هلیکون با دزدان دریایی، بخش سقوط شهر طلایی و... ولی بههرحال کتاب منتشر شده و باید درمورد چیزی که هست نظر بدیم و قضاوتش کنیم.
داستان شروع خوبی داره و دویست صفحه اول این باور به خواننده دست میده که «سقوط پادشاهان» بهترین، باورپذیرترین و امروزیترین داستان از نبرد حماسی و معروف تروآست. عنصر فانتزی در کتاب عملاً صفره و خبری از خدایان و اتفاقات غیرطبیعی نیست. روی خود نبرد تروآ بهخوبی فکر شده و مثل فیلم تروی ساخته «ولفگانگ پترسن» داستان نبردی به این عظیمی تو یک هفته جمع نمیشه و سالها بهطول میکشه البته روایت گمل بهقدری روی محاسبات ریاضی و نظامی حساب شده و اعداد و ارقام تأکید داره که از طرفی بهخودیخود کمی غیرواقعی به نظر میرسه و از طرفی عنصر غافلگیری نداره و وارد نشدن به جزئیات دقیق و ریز به نبرد ضربه بزرگ و جبران ناپذیری زده. این کتاب بهشدت تأکید داره که ارتش آگاممنون و قوای مهاجم حجم بیشتری داره، تجهیزات بیشتری دارن بنابراین پیروزیشون قطعیه درصورتی که در طول تاریخ جنگهای بسیاری رخ دادن و بارها و بارها نبردهای نابرابرتر به پیروزی رسیدند. البته که انتظار نداشتم گمل دست به یک خودکشی در داستان بزنه و تاریخ و طرف فاتح رو بهکل عوض کنه ولی در این کتاب شخصیتهایی وجود داشتند که میتونستند روایت رو خودشون جلو ببرن تا نبرد قابل لمستر بهنظر برسه بالأخره اگه قرار بود که انسانها نتیجهی جنگ رو تغییر ندن که پیروزیها و نتیجهی نبردها بهدست ریاضیدانها رقم میخورد نه افراد نظامی.
من از کتاب جنگی انتظار خشونت بیشتری دارم. البته سقوط پادشاهان برعکس بیشتر کتابهای دیوید گمل مثل شیرمقدونیه، طوفانسوار، سپر آذرخش تعادل خوبی بین شخصیتپردازی، روایت و صحنهپردازی در نبردهاش برقرار کرده اما شیوه توصیفهاش جادویی بهنظر نمیرسه و حتی برای من کمی خشک بود البته باتوجه به اینکه مترجم هم قابل اعتماد نیست و تو جلدهای قبلی، متن ترجمه رو با متن اصلی مقایسه کردم و دیدهم که مترجم برخی از جملات رو حذف کرده و خب تو این کتاب هم متن خوب برگردان نشده، نمیتونم با اطمینان خاطر بگم که ایراد از گمل هستش یا مترجم. در ادامه بازهم باید اضافه کنم که کتاب خشک بود و این خشکی در روایت و نبود توصیفهای درستوحسابی باعث شده بود تا احساس همدلی مورد نیازی که شخصیتها باهمدیگه داشتند وجود نداشته باشه، بنابراین من نمیتونستم آرمان قهرمانهای داستان، آندروماک، بانوکلس و کالیداس و مردم تروآ رو بهزیبایی احساس کنم که چرا وقتی دست کم سی بار به آینده داستان و سرنوشت روبهفنا رفته شهر تروآ اشاره میشه اینا فرار نمیکنن و جونشون رو نجات نمیدن! اونم وقتی روایت مثل ارباب حلقهها و خود ایلیاد هومر حماسهسرایی صرف نیست و این باعث میشد تا نبرد خیلی اوقات بیشتر شبیه به یک خودکشی دستهجمعی باشه تا نبرد واقعی یا حماسی و عمیقاً امیدوارم و حس میکنم که نسخه اصلی کتاب این ضعف رو نداشته باشه.
بخش مورد علاقهی من در این کتاب تغییرات شجاعانه دیوید گمل در جزئیات و روند داستان بود. سرنوشت شخصیتهای این روایت از نبرد تروآ اصلاً اونطوری که در گذشته دیدیم و میدونستیم نیست و منطقیتره. مرگ دو سلحشور و شاهزاده یعنی آشیل از تسالی و هکتور از تروآ، سرنوشت پاریس و هلن و آگاممنون و ادیسه گرچه در نهایت همون سرنوشتی میشه که همهمون انتظار داریم ولی بسیار حماسی و درعینحال واقعیتر از فیلم تروآ ساخته ولفگانگ پترسن یا حتی خود ایلیاد هومر شده و چون دوست ندارم اسپویل کنم فقط دراین حد بگم که سیر حوادث خواننده رو به شک خواهد انداخت.
مورد پایانی هم شخصیتهای داستانه.
هلیکون قهرمانی بود که دیوید گمل خودش به این نبرد اضافه کرده یعنی در کتاب اول اضافه کرد ولی در دو کتاب پایانی خط داستانیاش خیلی کند شد بهقدری که اگرچه نقش مهمی در پایان داره اما عملاً در همون منجلابی فرو میره که شخصیتهای مرد کتاب طوفانسوار(جلد آخر مجموعه ریگانت) فرو میرن یعنی خط داستانیاش در سیر حوادث گم و بیتأثیر میشه و در نهایت دوباره سروکلهاش پیدا میشه، بهخاطر همین موضوعه که من «شمشیرهای روز و شب» و «گرگ سفید» رو بهترین کتاب دیوید گمل میدونم چون سفر قهرمان، رشد و سرانجامش بهخوبی تصویر کشیده میشه چیزی که اینجا این اتفاق نمیافته.
بانوکلس و کالیداس شخصیتهای محوری بودند که درکنار برخی شخصیتهای فرعی دیگه خط مقدم نبرد تروآ رو نشون میدادند و هردو کار خودشون رو بهخوبی انجام دادند اما چون قهرمان داستان نبودند تأثیری که باید رو نگذاشتند.
آندروماک. آندروماک یکی از بهترین شخصیتهای کل کتابهای دیوید گمل محسوب میشه. زنی که نه نسخه غیرواقعی زنهاییه که هالیوود بهشکل زشت و احمقانهای داره مثل سریدوزی نشون میده و نه نسخه جنسیتزده زنهای کلاسیک سینما و تلویزیونه. آندروماک نه مثل هِلن از اسپارت بود که باعث و مسبب جنگ بین پادشاهان باشه، دختری با عشوهگری و زیبایی صرفاً ظاهری نابودی یه تمدن رو رقم بزنه و نه «نسخه سریالی دنریس تارگرین غیرواقعیه» که هفت پادشاهی رو به آشوب بکشه. آندروماک تلفیقی واقعگرایانه از کهن الگوهای آرتمیس، آتنا و احتمالاً کمی هم هرا باشه. میتونم بگم اگر که گمل درمورد شخصیت جیانا(جاویدان) در دوجلدی نفرین شده کم لطفی کرد و سفر قهرمانیش رو خلاصه نشون داد، هرچقدر که در کتابهای دیگه گمل یه زن فوقالعاده که باید براش دست زد و عاشق اشتباهاتش و تصمیماتش شد، وجود نداشته باشه اینجا آندروماک اینکارو انجام میده اصلاً حالا که فکر میکنم به نظرم قهرمان این داستان آندروماک بود! آندروماک در این سهگانه هم نقش یک معشوقهای رو اجرا میکنه که معشوقه و معشوقانی داره اما مثل هلنی دیده بودیم غیرطبیعی نیست هم یک مادر فوقالعادهست که به شخصیتش میخوره و هم یک مبارز واقعی(هم فیزیکی و هم ذهنی و روحی) که به فیزیک بدنی و شخصیتش میخوره. درکل نقطه عطف کتاب و حتی کل مجموعه محسوب میشه.
چند شخصیت رو هم باهمدیگه میگم.
هکتور و آشیل هردو شخصیتهایی بودند که میتونستن خط داستانی خودشون رو داشته باشن اما فرعی باقی موندن اما به بهترین شکل ممکن ازشون استفاده شده. ادیسه دقيقاً دچار همون مشکلی میشه که هلیکون در کلیت مجموعه دچارش میشه و یهجوری به نظر میرسه که انگار دیوید گمل سرنوشت و نقشش رو به اسطوره و تاریخ سپرده. پریام و آگاممنون هم بهقدر کافی بهشون پرداخته شده بود حتی آگاممنون کمی زیادی هم بود!
پایان داستان هم اگرچه برای همه علاقمندان به تاریخ و اسطوره اسپویل شده است اما تکراری نیست و اگر مواردی که پیشتر گفتم رعایت میشد و داستان بهتر گفته میشد کتاب شاهکاری درمیاومد.
برعکس تعریفهای که شنیده بودم خیلی راضی کننده نبود یعنی من هميشه از گمل انتظار بیشتری دارم. این آخرین کتاب دیوید گمل بوده و تا اونجا که میدونم «استلا گمل» در انتشار این کتاب نقش زیادی داشته البته نمیدونم فقط نوشتههای پراکنده رو گردآوری کرده یا خودش هم چیزی اضافه کرده چون تو برخی بخشهای کتاب احساس میکردم یا روایت دوپارهست یا توصیف کم داره یا حتی دیالوگنویسیش کمی خام به نظر میرسه و یه چیزی کم داره مثل مبارزه هلیکون با دزدان دریایی، بخش سقوط شهر طلایی و... ولی بههرحال کتاب منتشر شده و باید درمورد چیزی که هست نظر بدیم و قضاوتش کنیم.
داستان شروع خوبی داره و دویست صفحه اول این باور به خواننده دست میده که «سقوط پادشاهان» بهترین، باورپذیرترین و امروزیترین داستان از نبرد حماسی و معروف تروآست. عنصر فانتزی در کتاب عملاً صفره و خبری از خدایان و اتفاقات غیرطبیعی نیست. روی خود نبرد تروآ بهخوبی فکر شده و مثل فیلم تروی ساخته «ولفگانگ پترسن» داستان نبردی به این عظیمی تو یک هفته جمع نمیشه و سالها بهطول میکشه البته روایت گمل بهقدری روی محاسبات ریاضی و نظامی حساب شده و اعداد و ارقام تأکید داره که از طرفی بهخودیخود کمی غیرواقعی به نظر میرسه و از طرفی عنصر غافلگیری نداره و وارد نشدن به جزئیات دقیق و ریز به نبرد ضربه بزرگ و جبران ناپذیری زده. این کتاب بهشدت تأکید داره که ارتش آگاممنون و قوای مهاجم حجم بیشتری داره، تجهیزات بیشتری دارن بنابراین پیروزیشون قطعیه درصورتی که در طول تاریخ جنگهای بسیاری رخ دادن و بارها و بارها نبردهای نابرابرتر به پیروزی رسیدند. البته که انتظار نداشتم گمل دست به یک خودکشی در داستان بزنه و تاریخ و طرف فاتح رو بهکل عوض کنه ولی در این کتاب شخصیتهایی وجود داشتند که میتونستند روایت رو خودشون جلو ببرن تا نبرد قابل لمستر بهنظر برسه بالأخره اگه قرار بود که انسانها نتیجهی جنگ رو تغییر ندن که پیروزیها و نتیجهی نبردها بهدست ریاضیدانها رقم میخورد نه افراد نظامی.
من از کتاب جنگی انتظار خشونت بیشتری دارم. البته سقوط پادشاهان برعکس بیشتر کتابهای دیوید گمل مثل شیرمقدونیه، طوفانسوار، سپر آذرخش تعادل خوبی بین شخصیتپردازی، روایت و صحنهپردازی در نبردهاش برقرار کرده اما شیوه توصیفهاش جادویی بهنظر نمیرسه و حتی برای من کمی خشک بود البته باتوجه به اینکه مترجم هم قابل اعتماد نیست و تو جلدهای قبلی، متن ترجمه رو با متن اصلی مقایسه کردم و دیدهم که مترجم برخی از جملات رو حذف کرده و خب تو این کتاب هم متن خوب برگردان نشده، نمیتونم با اطمینان خاطر بگم که ایراد از گمل هستش یا مترجم. در ادامه بازهم باید اضافه کنم که کتاب خشک بود و این خشکی در روایت و نبود توصیفهای درستوحسابی باعث شده بود تا احساس همدلی مورد نیازی که شخصیتها باهمدیگه داشتند وجود نداشته باشه، بنابراین من نمیتونستم آرمان قهرمانهای داستان، آندروماک، بانوکلس و کالیداس و مردم تروآ رو بهزیبایی احساس کنم که چرا وقتی دست کم سی بار به آینده داستان و سرنوشت روبهفنا رفته شهر تروآ اشاره میشه اینا فرار نمیکنن و جونشون رو نجات نمیدن! اونم وقتی روایت مثل ارباب حلقهها و خود ایلیاد هومر حماسهسرایی صرف نیست و این باعث میشد تا نبرد خیلی اوقات بیشتر شبیه به یک خودکشی دستهجمعی باشه تا نبرد واقعی یا حماسی و عمیقاً امیدوارم و حس میکنم که نسخه اصلی کتاب این ضعف رو نداشته باشه.
بخش مورد علاقهی من در این کتاب تغییرات شجاعانه دیوید گمل در جزئیات و روند داستان بود. سرنوشت شخصیتهای این روایت از نبرد تروآ اصلاً اونطوری که در گذشته دیدیم و میدونستیم نیست و منطقیتره. مرگ دو سلحشور و شاهزاده یعنی آشیل از تسالی و هکتور از تروآ، سرنوشت پاریس و هلن و آگاممنون و ادیسه گرچه در نهایت همون سرنوشتی میشه که همهمون انتظار داریم ولی بسیار حماسی و درعینحال واقعیتر از فیلم تروآ ساخته ولفگانگ پترسن یا حتی خود ایلیاد هومر شده و چون دوست ندارم اسپویل کنم فقط دراین حد بگم که سیر حوادث خواننده رو به شک خواهد انداخت.
مورد پایانی هم شخصیتهای داستانه.
هلیکون قهرمانی بود که دیوید گمل خودش به این نبرد اضافه کرده یعنی در کتاب اول اضافه کرد ولی در دو کتاب پایانی خط داستانیاش خیلی کند شد بهقدری که اگرچه نقش مهمی در پایان داره اما عملاً در همون منجلابی فرو میره که شخصیتهای مرد کتاب طوفانسوار(جلد آخر مجموعه ریگانت) فرو میرن یعنی خط داستانیاش در سیر حوادث گم و بیتأثیر میشه و در نهایت دوباره سروکلهاش پیدا میشه، بهخاطر همین موضوعه که من «شمشیرهای روز و شب» و «گرگ سفید» رو بهترین کتاب دیوید گمل میدونم چون سفر قهرمان، رشد و سرانجامش بهخوبی تصویر کشیده میشه چیزی که اینجا این اتفاق نمیافته.
بانوکلس و کالیداس شخصیتهای محوری بودند که درکنار برخی شخصیتهای فرعی دیگه خط مقدم نبرد تروآ رو نشون میدادند و هردو کار خودشون رو بهخوبی انجام دادند اما چون قهرمان داستان نبودند تأثیری که باید رو نگذاشتند.
آندروماک. آندروماک یکی از بهترین شخصیتهای کل کتابهای دیوید گمل محسوب میشه. زنی که نه نسخه غیرواقعی زنهاییه که هالیوود بهشکل زشت و احمقانهای داره مثل سریدوزی نشون میده و نه نسخه جنسیتزده زنهای کلاسیک سینما و تلویزیونه. آندروماک نه مثل هِلن از اسپارت بود که باعث و مسبب جنگ بین پادشاهان باشه، دختری با عشوهگری و زیبایی صرفاً ظاهری نابودی یه تمدن رو رقم بزنه و نه «نسخه سریالی دنریس تارگرین غیرواقعیه» که هفت پادشاهی رو به آشوب بکشه. آندروماک تلفیقی واقعگرایانه از کهن الگوهای آرتمیس، آتنا و احتمالاً کمی هم هرا باشه. میتونم بگم اگر که گمل درمورد شخصیت جیانا(جاویدان) در دوجلدی نفرین شده کم لطفی کرد و سفر قهرمانیش رو خلاصه نشون داد، هرچقدر که در کتابهای دیگه گمل یه زن فوقالعاده که باید براش دست زد و عاشق اشتباهاتش و تصمیماتش شد، وجود نداشته باشه اینجا آندروماک اینکارو انجام میده اصلاً حالا که فکر میکنم به نظرم قهرمان این داستان آندروماک بود! آندروماک در این سهگانه هم نقش یک معشوقهای رو اجرا میکنه که معشوقه و معشوقانی داره اما مثل هلنی دیده بودیم غیرطبیعی نیست هم یک مادر فوقالعادهست که به شخصیتش میخوره و هم یک مبارز واقعی(هم فیزیکی و هم ذهنی و روحی) که به فیزیک بدنی و شخصیتش میخوره. درکل نقطه عطف کتاب و حتی کل مجموعه محسوب میشه.
چند شخصیت رو هم باهمدیگه میگم.
هکتور و آشیل هردو شخصیتهایی بودند که میتونستن خط داستانی خودشون رو داشته باشن اما فرعی باقی موندن اما به بهترین شکل ممکن ازشون استفاده شده. ادیسه دقيقاً دچار همون مشکلی میشه که هلیکون در کلیت مجموعه دچارش میشه و یهجوری به نظر میرسه که انگار دیوید گمل سرنوشت و نقشش رو به اسطوره و تاریخ سپرده. پریام و آگاممنون هم بهقدر کافی بهشون پرداخته شده بود حتی آگاممنون کمی زیادی هم بود!
پایان داستان هم اگرچه برای همه علاقمندان به تاریخ و اسطوره اسپویل شده است اما تکراری نیست و اگر مواردی که پیشتر گفتم رعایت میشد و داستان بهتر گفته میشد کتاب شاهکاری درمیاومد.
Sign into Goodreads to see if any of your friends have read
سقوطِ پادشاهان.
Sign In »
Reading Progress
September 16, 2018
– Shelved
September 16, 2018
– Shelved as:
to-read
September 2, 2020
–
Started Reading
September 4, 2020
–
12.54%
"احساس میکنم یه چیز تاریک و نادیدنی تو داستان هست که داره رشد میکنه و میخواد قلب آدم رو فشار بده."
page
76
September 10, 2020
–
33.99%
"بعضی داستانهایی فرعی کتاب قشنگ مشخصه که عمر «ديويد گمل» نرسیده تکمیلشون کنه و «استلا گمل» هم نمیدونم و قضاوت نمیکنم اما فکر میکنم خودش چیزی به کتاب اضافه نکرده باشه."
page
206
September 11, 2020
–
40.92%
"اراده بسیار قوی و قهرمانانهای میخواد که «فصل پانزدهم: اسطورهای متولد میشود» رو بخونی و بدون اسپویل کردن برای ملت از کنارش رد بشی."
page
248
September 16, 2020
–
75.91%
"نمیدونم گریه کنم، فحش بدم یا برای گمل و شجاعتش دست بزنم. واقعاً نمیدونم!"
page
460
September 17, 2020
–
Finished Reading
Comments Showing 1-5 of 5 (5 new)
date
newest »
SABER wrote: "ممنون از اینکه همیشه ریویو های کامل می نویسید، من خودم همیشه همه رو میخونم و برای کتابهای که خوندم یا قراره بخونم نظراتتون حتی اگر بعضی اوقات کمی با نظر خودم متفاوت باشه اما ارزشمنده...
درمورد این..."
خیلی ممنون بابت اینکه ریویوهای طولانی رو میخونید و بسیار خوشحال شدم از پیامتون. سهگانه از تروآ دیوید گمل مجموعه خوبیه و قطعاً ارزش خواندن رو داره.
درمورد این..."
خیلی ممنون بابت اینکه ریویوهای طولانی رو میخونید و بسیار خوشحال شدم از پیامتون. سهگانه از تروآ دیوید گمل مجموعه خوبیه و قطعاً ارزش خواندن رو داره.
ممنون از شما و وقتی که میگذارید...🙏🏻
چشم حتما میخونمشون (دو جلد اول رو دارم) اما فکر کنم برای کتاب بعدی که از گمل میخونم گرگ سفید رو انتخاب کنم (چون خیلی ازش تعریف کردین)، من از سری درنای (اگه درست گفته باشم) اسطوره رو خوندم و بعدش گرگ سفید بخونم مشکلی نداره؟
چشم حتما میخونمشون (دو جلد اول رو دارم) اما فکر کنم برای کتاب بعدی که از گمل میخونم گرگ سفید رو انتخاب کنم (چون خیلی ازش تعریف کردین)، من از سری درنای (اگه درست گفته باشم) اسطوره رو خوندم و بعدش گرگ سفید بخونم مشکلی نداره؟
SABER wrote: "ممنون از شما و وقتی که میگذارید...🙏🏻
چشم حتما میخونمشون (دو جلد اول رو دارم) اما فکر کنم برای کتاب بعدی که از گمل میخونم گرگ سفید رو انتخاب کنم (چون خیلی ازش تعریف کردین)، من از سری درنای (اگه درس..."
خواهش میکنم. درمورد مجموعه درنای راستش رو بخواید یازده جلده اگه اشتباه نکنم و من هم کل مجموعه رو نخوندهم و کل مجموعه هم فعلاً ترجمه نشده با اینحال من فکر میکنم تا اونجا که ممکنه بهترتیبی که تو گودریدز ثبت شده بخونید بهتر باشه.
چشم حتما میخونمشون (دو جلد اول رو دارم) اما فکر کنم برای کتاب بعدی که از گمل میخونم گرگ سفید رو انتخاب کنم (چون خیلی ازش تعریف کردین)، من از سری درنای (اگه درس..."
خواهش میکنم. درمورد مجموعه درنای راستش رو بخواید یازده جلده اگه اشتباه نکنم و من هم کل مجموعه رو نخوندهم و کل مجموعه هم فعلاً ترجمه نشده با اینحال من فکر میکنم تا اونجا که ممکنه بهترتیبی که تو گودریدز ثبت شده بخونید بهتر باشه.
درمورد این کتاب و کلا دیوید گمل که یکی از کسایی که باعث شد من بشناسمشون و سراغ کتاباشون برم خود شما بودید، چون هنوز نخوندم نمیتونم نظر دقیق بدم ( دو جلد اول رو دارم ولی چون تکمیل نبود نخونده بودمشون و نمیدونستم چه قدر به هم ربط دارند)
اما چون ایلیاد هومر و در ادامه ادیسه رو خوندم میتونم تا حدودی نظراتتون رو هضم کنم، حتی با وجود تغییراتی که خودتون اشاره کردید...
البته بیشتر از همه خواستم برای اینکه این قدر وقت میگذارید تشکر کنم 🙏🏻