نجمآبادی همیشه چیزی برای یاد دادن به من دارد. این کتاب از یک مسئله یا شاید هم قائلهی خانوادگی خود نویسنده شروع میشود. او از خانوادهی دوم پدرش که انجمآبادی همیشه چیزی برای یاد دادن به من دارد. این کتاب از یک مسئله یا شاید هم قائلهی خانوادگی خود نویسنده شروع میشود. او از خانوادهی دوم پدرش که از قضا عشق اول پدر هم بوده خبردار میشود. و اینها در کنار روایتهایی که از نسلهای بعدی خانوادههای دیگر در مصاحبهها شنیده دستمایهای شدهاند برای جستوجوی اینکه چگونه جامعه و فرهنگ ما به سمت خانوادهی زوجمحور شکلگرفته برمبنای عشق پیش میرود و چه گذاری از شبکههای خانوادگی بهسمت خانوادههای تک هستهای پیش میرود. توجه به این مرحلهی گذار برایم جالب است، خلقالساعه ندیدن اتفاقات در یک جامعه جالب است. اینکه سیری از داستانها، نامهنگاریها، اشیا و حتی ساختار شهری میتواند گامبهگام انتظارات و فرمهای شکلگیری خانواده را تغییر دهد. اینکه تغییرات از ناکجا آباد حاصل نشدهاند، و درنهایت دو تکه را از این کتاب برای خودِ من در تمامی ارکان زندگیام بر روی چشمانم میگذارم:
«گهگاه گفته میشود مورخان را میل به سخن گفتن از مردهها و حتی فراتر از آن سخن گفتن از جانب مردههاست که بر میانگیزاند. تاریخنگاری جبران در بخشی از دهههای اخیر بیشک متأثر از همین میل بوده، میل برای اعادهي سکوتها از دل تاریخ و شنیدن صدای کسانی که به عرصهی سکوت رانده شده و خفه شدهاند. با وجود این، اگر خواست مرده این باشد که سکوت پیشه کند تکلیف چیست؟ تکلیف زندگیهایی که به واسطهی سکوت ممکن شدهاند چه میشود؟» (ص۲۱)
«چگونه میتوانیم بیانکه افراد خاص را بدل کنیم به نمونههایی از ایدههایی عام مانند «زن مدرن»، «مرد روشنفکر» و غیره، آنها را در زمینه یا بستر خودشان توضیح دهیم؟» (ص۳۲)...more
**spoiler alert** یک روز بهمن ماهی در سال ۱۴۰۱ سو قصد به ذات همایونی را تمام کردم. روی مبل نشستشه بودم، کتاب را بستم و بیقرار بودم، سردم بود. حیدر از**spoiler alert** یک روز بهمن ماهی در سال ۱۴۰۱ سو قصد به ذات همایونی را تمام کردم. روی مبل نشستشه بودم، کتاب را بستم و بیقرار بودم، سردم بود. حیدر از مرزهای آذربایجان متواری شد، زینال که مرد. بقیه هم در به در کوی و برزن شدند. یک ماهی را با حیدر و زینال، عباس و حسین و کریم، پدر ژوزف و شاهزاده قاسم همسفر بودم تا ببینم به ذات اقدس همایونی محمدعلیشاه چگونه سو قصد کردند.
از پایان کتاب خیلی راضی نبودم، آنقدری که زمان برای شناخت هرکدام شخصیتها صرف کردم و دورنمای زندگیشان را خواندم تصویر دقیقی از آنها در ذهنم نداشتم، نمیدانستم الان دقیقا حسین چه ویژگیهای بارزی دارد، عباس چطور؟ ریتم بالای وقایع و توصیفها را تا میآمدم در دست بگیرم از دستم لیز میخورد. بعد از وقوع ترورهم که همهچیز انگار روی دور تند گذشت و فقط روایتها آمده بودند که داستان جمع شود.
جا دارد اشاره کنم رضا جولایی روایتی را از مردمی نوشته که شاید در دل تاریخ رد محوی از آنها به جا مانده بود، شاید دست پر همان عکس دستهجمعی ۵ نفره پشت دیوار باغ. آدمهایی که بر موج تغییرات سوار شدند تا به مردم نشان دهند اگر شما کلههایی نارس دارید ما برای شما تصمیم میگیریم و در نهایت قربانی حلقههای قدرت میشوند. نمیتوانند شاه را بکشند و تا به خودشان میآیند میبینند بازیچهی دست همان شاهزادهی قاجاری شدهاند و به لطف او از زندان خارج میشوند. سوال دارم از اینکه مردم و حلقههای قدرت در طول این تاریخ چه ارتباطی با هم داشته و دارند؟ مردمی که به قول حیدرخان کلههای نارسی دارند باید حیات و ممات و خواستههایشان را معطوف به خواست عدهای برای ایجاد تغییرات بکنند. شاید وسط دعواهای قدرت چیزی هم گیر زندگی خوشهنشینی آنها بیاید و چیزکی هم درو کنند. از درک این موضوع اذیت هستم، نمیتوانم شخصیتهای این کتاب را سیاه و سفید ببینم. همه خاکستری بودند و این وزنهی قابل توجهی است. احتمالا باز هم از جولایی میخوانم، هرچند یکی از نزدیکانم خوب حرفی زد که رضا جولایی در نقطهای که باید گُل بزند، توپ را درست شوت نمیکند. روایت جولایی در جاهایی که به هیجانم میآورد درست در نقطهای که منتظر چیزی طلایی هستم به آرامی محو میشود و سریعا تصویربعدی شکل میگیرد. انتظارم بیشتر بود اما خواندن روایت این آدمها خالی از لطف نبود....more
«گذار از زن به وطن و وطن به زن، یکی از پرتوانترین استعارههای مقال مشروطیت را آفریده [...]». (ص۲۹۴)
و مشروطیت برای ما همیشه غریوهای شادیبخشی بوده که «گذار از زن به وطن و وطن به زن، یکی از پرتوانترین استعارههای مقال مشروطیت را آفریده [...]». (ص۲۹۴)
و مشروطیت برای ما همیشه غریوهای شادیبخشی بوده که ملت بهعنوان پرانتزی در دل تاریخ سر دادند. تا الان فکر کردهایم که معانی تاریخی بعد از وقایع متولد میشوند؟ اینکه چه روایتهایی برگزیده میشوند تا تاریخی را بسازند که بعدا بدون کموکسر روایت شود؟ در اصل به این فکر میکنم که پیوسته جدالها سازندهی معانی هستند و مشروطیت بزنگاه این جدالها بوده، و ما انتخاب کردهایم که در این میان آن تعدادی را برگزینیم که بازهی زمانی و رویدادهای مشخصی را شامل میشوند. حال اگر کمی در زمان عقبتر برویم چه؟ اگر دستههای نادیده را نیز درنظر بگیریم چه؟ شاید دستاورد من از مواجه با ذهن همیشه زیبای نجمآبادی این سوال بود که بین نقاط پررنگ انقلاب مشروطیت، در این فواصلی که همیشه از رویش پریدهایم چه گذشته؟ او از ما دعوت میکند که با نگاهی چند لایه سراغ تاریخ برویم....more
تصویری که من از اکو پیش از شروع خواندن اولین رمان از او داشتم: (1) او در حالی که در کتابخانۀ باشکوهش چرخ می خورد و من با دهان باز با خود می گفتم مگر متصویری که من از اکو پیش از شروع خواندن اولین رمان از او داشتم: (1) او در حالی که در کتابخانۀ باشکوهش چرخ می خورد و من با دهان باز با خود می گفتم مگر می شود؟ (2) او در حالی که در کلاس های دانشگاه بخشی از مقاله ها و کارهای آکادمیکش را خواندیم و تحلیل کردیم. این دو را کنار هم بگذاریم تا به این نتیجه برسیم باید منتظر شرایط خاصی باشم تا دست به سمت رمان هایی ببرم که شخصیتی با این دو ویژگی آن ها را نوشته باشد. مانند شیرجه از بالای صخره ای بلند نفسم را حبس کردم و در دنیای قرون وسطی ای کتاب شیرجه زدم. فکر می کنم قبل از من بقیه زیاد از محتوای کتاب گفته اند. از اینکه چه اطلاعات کاملی دربارۀ فرقه های مسیحی و حال و هوای مسیحیت گوتیک به خواننده منتقل می کند. این ها همه حرف منم هست، درست. با نویسنده ای طرفیم که رمان نوشتن برایش هیچ کم از مقاله های علمی و تحقیقات عظیم ندارد. این وسواس او را در سطر سطر این کتاب می شود مشاهده کرد. مناظره های این کتاب جان دارند، داستان با دقت و ظرافت روایت می شود اما شخصیت ها انگار کاغذی باشند، تک بعدی و تختند. به ندرت می شود آن ها را زنده حس کرد، به نظر من تمام راهبان این داستان یکی بودند، حتی با وجود اینکه دیدگاه های متفاوتی داشتند. شاید این نوع از داستان سرایی اقتضای اقتباسی بود که اکو از طومار اصلی آدسو کرده بود. من به شخصه زیاد اهل کنار آمدن با شخصیت های بدون عمق نیستم. اما خب کتاب خوشبختانه خط روایی هوشمندانه ای داشت و من توانستم لذت نسبی را از کتاب ببرم. یک ستاره کمتر به این کتاب می دهم به دو دلیل یکی همان تک وجهی بودن شخصیت ها و دیگری نمود داشتن کامل شخصیت آکادمیک اکو در رمانش. شاید انتظار داشتم در بخش هایی از کتاب کمتر شاهد ابراز فضل های نویسنده در قالب شخصیت های داستان باشم. ...more
این کتاب توسط کاظم مستعان السلطان یا همان هوشی دربان نوشته شده است و برای اولین بار در سال 1304 ش. به چاپ رسیده است. صادق ممقلی که همان داروغه یا قهرماین کتاب توسط کاظم مستعان السلطان یا همان هوشی دربان نوشته شده است و برای اولین بار در سال 1304 ش. به چاپ رسیده است. صادق ممقلی که همان داروغه یا قهرمان داستان است شخصیتی واقعی در اصفهان دروۀ قاجاریه بود که تا حدود سال 1262ش. در قید حیات بود. اواخر دورۀ کاری این داروغه مصادف با شروع حکمرانی سی وسه سالۀ ظل السلطان (1228-1297 شمسی) بر این شهر بود. با توجه به اینکه شخصیت اصلی این داستان در تاریخ اصفهان حضور داشته است پس داستان ها وروایت هایی که در این کتاب میخوانیم تا حدودی می تواند از راه و روش این داروغه و حال و هوای اجتماعی و نحوۀ رفتار مردم را در اصفهان قاجاری برایمان آشکار کند. این کتاب نثر شیرینی دارد و به تناسب داستانی که نزدیک به 100 سال پیش نوشته شده است اثری پیشگام محسوب می شود. هرچند در حین خواندن کتاب گاه سیر رخ دادن اتفاقات نامربوط به هم است، اما همۀ این اتفاقات در جهت نشان دادن راه و روش صادق ممقلی برای اطفاء دزدان و سرکیشه گران است. نکتۀ جالب توجه در داستان صادق ممقلی رابطۀ سیالی است که بین دزدها و داروغه و مردم و گداها و باقی اقشار وجود دارد. خبری از مرز بندی دقیق بین نیروهای خیر و شر نیست. همچنین خصیصۀ بارز دیگر این کتاب آمیخته ای از طنز و خشونت عجیبی است که تقریبا سایۀ آن را بر اتفاقاتی که از دورۀ قاجاریه نقل می شوند می توان دید. داستان هایی از مردمانی عجیب غریب که گاه ترسناکند....more
به نظر می رسد ونسا مارتین در عرصۀ تاریخ قاجاری و نوشتن تاریخ دست دوم با توجه به منابع درجه اول دستی بر آتش دارد. با مراجعه به این کتاب می توان با تعدبه نظر می رسد ونسا مارتین در عرصۀ تاریخ قاجاری و نوشتن تاریخ دست دوم با توجه به منابع درجه اول دستی بر آتش دارد. با مراجعه به این کتاب می توان با تعداد قابل قبولی از منابعی که به تاریخ ایران قاجاری خصوصا در دورۀ مشروطه توجه کرده اند دسترسی داشت. این نکته نیز جالب توجه است که مارتین تاریخ قاجاری را با روش خاص خودش بررسی می کند. روش مخصوص او که در کتاب دیگرش «عهد قاجار» هم دیده می شود توجه به این نکته است که مناسبات در دورۀ قاجاریه تنها منحصر به قدرت مطلق نبوده؛ مردم عادی و طبقات نخبه و افراد متنفذ با دولت روی کار در تقابل و تعامل بوده اند و این ارتباط روند ادارۀ امور سیاسی اقتصادی اجتماعی را شکل می داده است. در ضمن توجه به این نکته کم اهمیت نیست که ترجمۀ کتاب به مراتب می توانست روان تر از چیزی که هست باشد....more
توجه به نام و کیفیت کار مترجم یکی از ملاک های قطعی با ضمانت بالاست برای انتخاب کتابی که نه اسم خودش و نه اسم نویسنده اش را شنیده ایم. شهر فرنگ اروپا بتوجه به نام و کیفیت کار مترجم یکی از ملاک های قطعی با ضمانت بالاست برای انتخاب کتابی که نه اسم خودش و نه اسم نویسنده اش را شنیده ایم. شهر فرنگ اروپا برای من یکی از همین انتخاب ها بود، با استناد و اطمینان به نام بلند خشایار دیهیمی. کتابی که به هیچ عنوان از انتخاب ناگهانی اش پشیمان نشدم. حتما در نقدهای مختلف کتاب به چشمتان خورده که این کتاب روایتی یک پارچه از اروپای قرن بیستم ارائه نمی دهد و همانند نامش شهر فرنگی است از آنچه در قرن بیست در حال وقوع بود. برای منی که از شنیدن روایت اروپا و جنگ های جهانی اش در قرن بیست از چند زاویه دید محدود خسته شده بودم این کتاب طناب نجاتی بود. در این کتاب و شهر فرنگ نویسنده به پیدا و پنهان نظر کرده، به وقایعی که بی اهمیت به نظر می رسند اما درواقع تاثیری کمتر از نسل کشی ها و اردوگاه های کار اجباری بر تاریخ آینده و هزاره های بعد خود نداشته اند؛ وقایعی مانند اختراع دستمال توالت و سینه بند و قرص ضدحاملگی و حتی تغییر سبک های فیلم سازی از آغاز تا پایان این قرن. می توانم بگویم پاتریک اوئورژدنیک عزیز در هرکدام از روایت هایش ما را به درون منجلاب قرن بیست پرتاب می کند و درست در جملات پایانی انتظار داریم قرن بیستم را پشت سر بگذاریم و درست لحظه ای که گمان می کنیم یک پایمان بر لبۀ قرن بست و یکم است نویسنده دست و پایمان را می گیرد و در گردابی دیگر پرتاب می کند؛ این شیوۀ اوست که باعث می شود در باتلاق قرن بیستم غرق شویم!...more
محمد علی جمالزاده را تقریبا همۀ ما از روزهای ادبیات و داستان غاز به یاد می آوریم. اینبار بعد گذشت 8 سال، هنگامی که در راستای موضوع پایان نامه ام منابمحمد علی جمالزاده را تقریبا همۀ ما از روزهای ادبیات و داستان غاز به یاد می آوریم. اینبار بعد گذشت 8 سال، هنگامی که در راستای موضوع پایان نامه ام منابعی که از اصفهان قاجاری صحبت می کردند را می جستم به نام کتاب سر و ته یک کرباس او برخوردم و در خیل کتاب های تاریخی به نظرم عجیب آمد! کتاب را دست گرفتم و زبان جمالزاده مرا گرفتار کرد. طنز ضمنی نثر او به همراه چاشنی های زبانی اصفهان کمک می کند که بهتر از چیزی که نویسنده خواسته نتوانید اصفهان آن دوره را تصویر کنید. و من به مدت خواندن دو جلد این کتاب که چاپ سال 34 هم بود اندکی پایان نامه را به تعویق انداخته و با قلم جمالزاده عشق بازی کردم....more
هنگامیکه میخواهیم از اصفهان دورۀ قاجاریه خصوصا در بازۀ زمانی حکمرانی ظل السلطان صحبت کنیم مدام با ادعاهایی دربارۀ اصفهان این سال ها رو به رو می شویم؛ هنگامیکه میخواهیم از اصفهان دورۀ قاجاریه خصوصا در بازۀ زمانی حکمرانی ظل السلطان صحبت کنیم مدام با ادعاهایی دربارۀ اصفهان این سال ها رو به رو می شویم؛ اصفهانی که با گذر از شکوه صفوی خود به انحطاط و خرابی قاجاری رسیده است و دیگر پایتخت نیست و علاوه بر اینکه توجه چندانی به آن نمی شود، آبادانی و اتفاقات مهم اجتماعی سیاسی نیز در آن جاری نیست. هایدی والچر روایت اصفهان قاجاری را از منظری دیگر به ما می نمایاند، از دیدگاه او اصفهان در دورۀ قاجاریه شهری بود که هرچند مناسباتش نسبت به دورۀ صفویه عوض شده و دیگر پایتخت یک پهنۀ وسیع و محل قدرتنمایی پادشاه بزرگ محسوب نمی شود، اما به علت موقعیت جغرافیایی و تجاری و مذهبی ای که هنوز هم در ایران دارد، در دورۀ قاجاریه شهری متروک نیست. این کتاب کلیت اصفهان دورۀ قاجاریه را چون کهکشانی پیچیده در نظر می گیرد که شناخت شکل کلی آن دشوار است، اما با شناخت شکاف ها و خرده رویدادهایی که در بدنۀآن است می توان بخشی از تاریخ اصفهانِ قاجاری در زمان حکومت ظل السلطان را آشکار کند. روایتی که از اصفهان در این کتاب ارائه می شود از دیدگاه روابط مداوم بین طبقان نخبگان شهری است. افرادی که شامل حاکم شهر ظل السلطان، رهبران روحانی، عوامل کشورهای فرنگی مانند بریتانیا و روسیه، تاجران بودند. هرکدام این طبقات به سهم خود در تقابل و همراهی و رابطه با یکدیگر سیمای تاریخی سیاسی شهر را ترسیم می کردند اما تلاش برای فهمیدن نوع دقیق این روابط ما را در هزارتویی بی پایان گمراه می کند. بنیاد اصلی آنچه والچر در روایتش به ما عرضه می کند بر پایۀ تلگراف هایی صورت گرفته است که بین افراد مختلف اعم از ظل السلطان و پادشاه آقانجفی و مقامات روحانی و نیروهای بریتانیا رد و بدل می شده است. مطالعۀ این کتاب در کنار اینکه با ارائۀ داستان ها و رویدادها سعی در معرفی حال و هوای قالب و نحوۀ ادارۀ اصفهان قرون 19 و 20 میلادی دارد، در پی اصلاح تصویر های ذهنی غلطی است که از این شهر در حافظۀ تاریخی به جا مانده است. شاید جالب باشد با این دیدگاه به اصفهان نگاه کنیم که ظل السلطان حاکم آنقدر مقتدر و ظالم آن نبوده، که عنصری تاثیر گذار در انقلاب مشروطه نبوده است، که پیوسته در نزاعی دائمی با دولت مرکزی واقع در تهران بوده است، که مردمانش پیوسته تحت تاثیر تعصبات و ریشه های مذهبی وروحانیت بوده اند و در نهایت شهری که مردم و حاکمانش پیوسته منافع شخصی تجاری، اجتماعی، سیاسی شان را در چارچوب شهر عزیزشان اصفهان، بر هر چیز دیگری اولویت می داده اند....more